سلام میهمان عزیز
لطفن در سایت ثبت نام کنید
برای ارسال مطالب خود و امتیاز دهی به مطلاب خود و دیگران
سلام میهمان عزیز
لطفن در سایت ثبت نام کنید
برای ارسال مطالب خود و امتیاز دهی به مطلاب خود و دیگران
من فکر می کنم، یعنی امیدوارم که ما زندگی هایِ دیگری هم داریم. ما در دیگران زندگی می کنیم. در اشیا زندگی می کنیم.
ویرجینیا وولف
گاهی خوابت را میبینم
بیصدا
بیتصویر
مثلِ ماهی در آبهای تاریک
که لب میزند و
معلوم نیست
حبابها کلمهاند
یا بوسههایی از دلتنگی...
**************************
تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ “تبلـــورت” مهمه
اهل کجا بودنت مهم نیست ،”اهــل و بـجـا” بودنت مهمه
منطقه زندگیت مهم نیست ، “منطــق زنـدگـیت” مهمه
و گذشته ی زندگیت مهم نیست
امــروزت مهمه که چه گــذشتـه ای واسه فــردات میسازی . .
********************************
اويک زن است نه جنس دوم,نه يک موجودتابع, نه يک ضعيفه
نه يک تابلوى نقاشى شده نه يک عروسک متحرک
براى چشم چرانى... نه يک کارگر بى مزدتمام وقت!!
باورداشته باش اوهم اگربخواهد ميتواندخيانت کند...
بى تفاوت وبى احساس باشد...
بى ادب وشنيع باشد...بى مبالات وکثيف باشد...
اگرنبوده ونيست نخواسته ونميخواهد!!
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
درحسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشواربود مردن و روی تو ندیدن
بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
می میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگر باره بمیرم
تا بوده ام ای دوست وفادار تو هستم
بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو
به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم بچه که بودیم اگه با کسی
دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم
بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم
بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم
بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی
بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم.... هیچ ﮐس نمی فهمد
بچه بودیم دوستیامون تا نداشت
بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره
بچه که بودیم بچه بودیم
بزرگ که شدیم; بزرگ که نشدیم هیچ ;دیگه همون بچه هم نیستیم
يك...
دو....
سه....
چندين و چند
...هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است
....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها.